یک جای سالم در بدن دیگر نداری

جایی برای بوسه بر پیکر نداری

با گوش هایم میشنیدم من که گفتند

یابن علی سر را بذاری بر نداری

هل من معین هایی که میگفتی مرا کشت

ای سرسپاه لشگرم یاور نداری؟؟

از لابه لای نیزه ها خود را رساندم

دیدم که افتادی حسین و سر نداری

ای کشته ی افتاده بی جان بین گودال

من بی تو میمیرم حسین باور ندای؟؟

مانده به روی خاک صحرا پیکر تو

شیب الخضیب من مگر مادر نداری ؟؟

وقتی که انگشت شمارا هم بریدند

دیگر نمیپرسم که انگشتر نداری؟؟

دیگر نمیپرسم من از انگشتر تو

تو هم مپرس ازمن چرا معجر نداری؟؟

غصه نخور آقای من فکر خودت باش

اصلا بیا و فکر کن خواهر نداری