خیز با نغمهء مادر مادر                   روی کن در حرم پیغمبر

از دل خاک تن آن دو نفر                 بدر آرو بگو با دیدهء تر

که شما از چه بهم پیوستید           پهلوی مادر من بشکستید

آرزوی حیدر آنجا کشته شد

هم پسر هم مادر آنجا گشته شد

بگذار تا که روضه بخوانم از ان غروب

 

از ان غروب تلخ که شام عزا رسید

 

یادم نمیرود چه در ان کوچه ها گذشت

 

من غرق خنده حیف غمی جان فزا رسید

 

با مادرم که یاس تر از هر فرشته بود

 

رد میشدیم تا که به ما بی حیا رسید

 

دیوار سنگ و سطح زمین سنگ و کوچه سنگ

 

نامرد سنگ و با دل سنگش به ما رسید

 

دست سیاه از سر من بی هوا گذشت

 

دستی به روی مادرمان بی هوا رسید

 

دیوار سنگ و سطح زمین سنگ و دست سنگ

 

از هر سه خورد از همه زخمی جدا رسید