زندگیِ روبه راهی داشتم؛ چشمم زدند

کوری چشم همه با شانه های خم بمان

 

 دست های تو شکسته ش هم پناه مرتضی ست

تکیه گاه محکم من پشت من محکم بمان

 

 تو نباشی پیش من، این ها زمینم می زنند

ای علمدار مدینه پای این پرچم بمان

 

 این نفس های شکسته قیمت جان من است

زنده ام با یک دمت پس لطف کن یک دم بمان

 

 کم ببوس این دستهایم را  خجالت میکشم

من حلالت میکنم اما تو هم یک کم بمان

 

با همین دستی که داری ، باز دستم را بگیر

پیش این مظلوم ای مظلومه عالم بمان

 

از تو از دیدن تو توشه کم برداشتم

یار هجده ساله هجده سال دیگر هم بمان